Text Practice Mode
زندگینامه گاندی 1
created May 22nd 2019, 15:49 by AzadKhanAzad
0
1902 words
0 completed
0
Rating visible after 3 or more votes
00:00
پیشدرآمد
گاندی را همهی ما دوست داریم. تا حدودی به خاطر مخالفت پنهان و به حقی که ایرانیان با استعمار انگلیس دارند، و نقشی که گاندی در مبارزه با ایشان ایفا کرد، و تا حدی برای این که آرامش و صلحجو بودناش را و حتا شکل ظاهریاش را میپسندیم. گاندی در نگاه اول به یکی از قدیسان جهان باستان شباهت دارد که با همان لباس از صفحههای قدیمی تاریخ بیرون پریده باشد. در قرن بیستم، گاندی رهبر یکی از بزرگترین ملتهای دنیا برای دستیابی به استقالل بود، و اغراق نیست اگر بگوییم کشورِ مدرن هند تا حدود زیادی آفریدهی اوست.
اما من بیش از آن که پیروزمندیاش دربرابر استعمار پیر انگلیس، یا ظاهرِ قدیسمآبانهاش را در نظر داشته باشم، شیوهی برخوردش با سیاست را و درایتی که برای پرهیز از خونریزی داشت را بزرگ میدارم. با این وجود، دربارهی گاندی هم مانند هرکس دیگری، بر این باورم که باید مبانی نظری و پیامدهای عملی آرای وی نقد شوند، تا ستایشی و پذیرشی که هست از صافی عقل و خرد بگذرد و با افزودههایی ناخودآگاه و افسانهآمیز آغشته نشده باشد.
آنچه که از ابتدای کار در سلوک گاندی به نظرم بحثبرانگیز میرسید، تاکید افراطی او بر عدم خشونت است. چنین تاکیدی در سالهای اخیر در میان فعاالن مدنی ایران نیز باب شده بود و در شرایطی که یکی از طرفهای درگیر در کشمکشی سیاسی به خشونتهای بیسابقهای دست مییازید، راهبرد عدم خشونت داروی درد مردم پنداشته میشد. بنا به تجربهی تاریخی کشورهایی مانند شوروی و چین، این نکته محل پرسش است که کارآیی
و کامیابیِ این راهبرد در موقعیتهایی که نظام سیاسی خشن و سرکوبگری حاکم باشد، چقدر است. این پرسش را میتوان به گذشته هم تعمیم داد و مثال پرسید راهبرد عدم خشونت در جریان حملهی مغول به ایران چقدر کاربرد میداشته است؟ پرسش دیگری که باید دربارهی رویکرد گاندی به مفهوم خشونت طرح شود، زیربنای فلسفی و بستر اخالقیایست که بر مبنای آن قاعدهی عدم خشونت استنتاج شده و قوام یافته است. این نوشتار رسالهی کوتاهی است که گاندی را با نگاهی نقادانه مینگرد، و سودمندیِ راهبردهای ابداع شده توسط وی را در زمانهی ما و برای ما، مورد پرسش قرار میدهد.
برای برخورد درست و عقالنی با شخصیتی مانند گاندی، و برای ارج شناختنِ خردمندانهی دستاوردهای سیاسی و نظریاش، باید دربارهاش دو پرسش را به طور شفاف و دقیق مورد وارسی قرار داد. نخست، پرسشی جامعهشناختی و عملیاتی، دربارهی کارآیی، روایی، و محاسبهی سود/ زیانِ راهبرد عدم خشونت. دوم پرسشی فلسفی و نظری دربارهی مبانی، دالیل، صورتبندی، و مسیر تحول ایدهی عدم خشونت. به این ترتیب با دو مسئله روبرو هستیم: یکی تبارشناسی تاریخی- جامعهشناختی عدم خشونت است که به سیر تحول و بافت و زمینهی تکامل شخصیت سیاسی گاندی مربوط میشود، و دومی نقد راهبردی این ایده که باید در چارچوبی فلسفی و اخالقی انجام پذیرد. این دو پرسش را در این نوشتار تنها با تاکید بر گاندی و جنبش استقالل هند پیگیری خواهم کرد. چون به این ترتیب بحث ما در چارچوبی مشخص و تعریف شده پیش میرود. البته میتوان به فهرست فعاالنِ پیرو عدم خشونت نام مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندال و واسالو هاول و انگ سان سوچی را هم افزود، که به همین اندازه از سویی قابلاحترام و ستودنی و از سوی دیگر موضوع پرسش هستند. یا میتوان به گذشته
نگریست و دریافت که بسیاری از شعارهای جنبش مدرن عدم خشونت را مهاویره و مانی هم در بافتی دینی مطرح میکردهاند. اما گاندی در این میان هم موقعیت یک پیشتاز و بنیانگذار مدرن را دارد و هم دستاوردهایش از نظر ابعاد کالنتر از بقیه مینماید.
هردوی این پرسشها میتوانند در دو سطح خرد و کالن مطرح شوند. یعنی از ترکیب دو رده از بررسیها )محتوایی در برابر راهبردی( با دو مقیاسِ مشاهدهای )خودِ گاندی و زمینهی پیرامونش( میشود گاندی و گاندیگرایی را در کلیت خود شناخت و نقد کرد. بعد از طرح و پاسخگویی به این پرسشها، میتوان به برداشتی روشن دربارهی گاندی دست یافت و بر این مبنا اندیشه و روش وی را به نقد کشید.
بنخست، پرسش از محتوا: پیام گاندی دقیقا چه بود؟ شالودهی سیاست و راهبردهای اخالقیاش بر چه اصولی استوار شده بود؟ کلیدواژهها و مفاهیمی که با آنها خودش را و راهش را توصیف میکرد، چه بود؟ آیا این عناصر مفهومی و راهبردهای اجرایی با هم جمعپذیر هستند و یک کلِ منسجم و یکپارچه را بر میسازند؟
دوم، پرسش از راهبرد: این راهبردها را خودش تا چه حدی و چگونه به کار میبست و این قواعد را تا چه پایه و چطور رعایت میکرد؟ سلوک اخالقی شخصی او، و روندهای اجرایی نهادهای وابسته به وی چگونه بوده است؟
سوم، پرسش از زمینهی نظری: گاندی مفاهیم مورد نظرش را از چه آبشخورهای فکریای دریافت کرده بود؟ کدام متون، مکتبها، فلسفهها، مذاهب و بسترهای فرهنگیای برایش الهامبخش بودهاند؟ از هریک از این منابع چه مفهومی را برداشت کرد؟
چهارم، پرسش از بستر اجتماعی: از نظر عملیاتی در چه بستری از رخدادهای تاریخی فعالیت میکرد؟ کردارهایش در چه زمینهی اجتماعیای فهم میشد و با کدام نهادها و کدام گروه از مردم در تماس بود؟ ایشان راهبردها و آرای او را چگونه میفهمیدند و چه موضعی دربارهاش داشتهاند؟ اندرکنش گاندی و سیاستمداران و فعاالن اجتماعی دیگر چگونه بوده است؟
اگر از دیدگاه سیستمی به موضوع بنگریم، میبینیم که پرسشهای اول و سوم به سطح فرهنگ، پرسش دوم به سطح روانی و پرسش چهارم به سطح اجتماعی مربوط میشوند. تنها پس از پاسخگویی به این پرسشهاست که میتوان دربارهی میراث سیاسی و فکری گاندی داوری کرد و نقاط قوت و ضعف آن را برشمرد.
8
زندگینامهی گاندی
وقتی به زندگینامهی گاندی مینگریم، تصویری کمابیش یکدست و کالسیک را میبینیم که بارها و بارها در متون و فیلمها و گفتارها تکرار شده و انگارهای هنجارین و تا حدودی تبلیغاتی را از وی پدید آورده است. انگاره هنجارین این گونه است که گاندی در پاییز سال 9۶۸.1م در شهر پوربندر در نزدیکی بمبئی در خاندانی
هندو زاده شد. او در اصل موهَندَس کَرَمچَمد گاندی نام داشت، هرچند بعدتر وقتی رابیندرانات تاگور او را مهاتما )روحِ بزرگ( نامید، بیشتر با این لقب مشهور شد. پدرش کرمچند یکی از کارگزاران عالیرتبهی بومی در دستگاه حکومتی انگلیسیها در بمبئی بود و به اصطالح عنوان «دیوان» داشت. مادرش پوتیبای، چهارمین همسر پدرش بود. هر سه زن پیشین او هنگام زایمان درگذشته بودند. پوتبای از یک خاندان وَیشناوَه برخاسته بود، و این بدان معنا بود که نیاکانش از طرف مادری پرستندگان پرشورِ ویشنو محسوب میشدند.
گاندی در زمانی که تنها سیزده سال داشت به شکلی سنتی با مَکانجی کاستوربا که یک سال از خودش بزرگتر بود ازدواج کرد. در سال ۵۸۸.1م، وقتی گاندی تازه شانزده ساله شده بود، همسرش کودکی زاد که چند
9
روز بعد درگذشت. اما طی سالهای بعد، این زن برای گاندی چهار فرزند زایید که عبارت بودند از هاریلعل )۸۸۸)1، مانیلعل 92(۸)1، رامداس )۷9۸)1ودِوْداس )۰۰.)19 کمابیش همزمان با زاده شدنِ هاریلعل، گاندی برای تحصیل به انگلستان رفت و در دانشگاه کالج لندن حقوق خواند. سه سال بعد به هند بازگشت تا به عنوان وکیل و حقوقدان غلیش بیابد، اما در این کار ناکام ماند. تفسیرِ مورخان بعدی آن است که دفاع از متهمان در ازای دریافت پول را با اصول اخالقیاش در تضاد مییافته، اما شواهدی هم هست که در این زمان به خاطر کمرویی افراطیاش از سخن گفتن در دادگاه ناتوان بوده است.
در 93۸.1م دادا عبداهلل که بازرگان ثروتمندی از کوچندگان به آفریقای جنوبی بود، گاندی را به عنوان کارمند استخدام کرد و او را به این سرزمین فرستاد، که در آن زمان یکی از مستعمرههای انگلستان بود. گاندی در آفریقای جنوبی با آپارتاید برخورد کرد و نژادپرستی غربیان را لمس کرد و یکسره دگرگون شد. بعد از آن به یک فعال اجتماعی پرشور بدل شد و به سازماندهی جنبش مدنی هندیانِ آفریقای جنوبی پرداخت تا بتواند با نابرابریهای نهادینه شده در نظام استعماری انگلیس مقابله کند. گاندی تا ۴9۸.1م با یارانش کنگرهی هندیان ناتال را تاسیس کرد و بیش از دو دهه در آفریقای جنوبی ماند و زندگی خود را وقف آموزش و سازماندهی فعاالن سیاسیِ مخالف خشونت کرد.
10
گاندی در ۵.191م به هند بازگشت و به کنگرهی ملی هند پیوست. او تقریبا مرید و پیروی رهبر میانهروهای این حزب شد، که دادابهایی نائوروجی نام داشت و مرید دیگر این مرد، گوپال کریشنا گوکال، بعدتر جانشین وی شد و از دوستان نزدیک گاندی هم بود. گاندی با مسلمانان هندی ارتباطی نزدیک پیدا کرد و در سال ۰192 گاندی با پشتیبانی مسلمانان به ریاست کنگره ملی هند دست یافت و تمام نیروی خود را در راه استقالل هند وقف کرد.
کنگره در 29 دسامبر 1929 اعالمیهی استقالل هند را تهیه و آن را در الهور اعالم کرد. یک سال بعد انگلیسیها گاندی را به عنوان رهبر هندیان به رسمیت شناختند و او را به میزگردی در لندن دعوت کردند. گاندی در ۴193 از حزب کنگره استعفا داد تا محبوبیتش محدود به اعضای این حزب نباشد، و با این وجود دستگاه حزبی کنگره یکسره زیر نفوذ او باقی ماند. گاندی در این مدت بارها و بارها زندانی شد، اما انگلیسیها روی هم رفته با خشونت با او رفتار نمیکردند.
تالشهای گاندی در نهایت در تابستان ۷۴.19م به نتیجه رسید و این زمانی بود که انگلستان قانونی گذراند و استقالل هند را به رسمیت شناخت. این رخداد اما به کشمکش هندوها و مسلمانان منتهی شد و در نهایت جدا شدن پاکستان به دست محمدعلی جناح و کشته شدنِ گاندی به دست یک هندوی افراطی را رقم زد. گاندی در
11
این تصویر آشنا که بارها و بارها در رسانههای گوناگون تکرار شده است، بیشک بسیاری از گرهگاههای مهم زندگی گاندی را در خود جای میدهد. با این وجود به خاطر بدیهی شدناش از طرح پرسشهایی تاریخی جلوگیری میکند. مثال این نکته که گاندی بخش عمدهی فعالیت سیاسیاش را در آفریقای جنوبی، و نه هند به انجام رسانده و اصوال در آنجا به عنوان شخصیتی سیاسی پرورده و پخته شده، معموال نادیده انگاشته میشود. همچنین پیوندهای مهم او با اروپاییان و تاثیری که از تمدن مدرن پذیرفته معموال در زندگینامههایش زیاد مورد تاکید نیست. نکتهی پرسش برانگیز دیگری که دربارهاش اهمیت دارد، و با تبلیغ تصویرش در مقام یک رهبری معنوی هندو تعارض دارد، ارتباطش با پیروان ادیان دیگر است. چرا که کنگرهی ملی هند را در اصل زرتشتیها با همکاری مسلمانان تاسیس کرده بودند و گاندی در این میان هندوی غیرعادیای محسوب میشده که با این گروهها متحد شده بود.
یک جنبه از این اتحاد آن است که گاندی به جنبش خالفت پیوست که بعد از انقراض دولت عثمانی برای احیای این قدرت در گوشه و کنار دنیای اسالم سر بر کشیده بود. در هند، این جنبش اهمیت زیادی داشت.
12
چون مسلمانان هند به نیروی خالفت همچون مرکزی بیرونی و سازمان دهنده برای مقاومت در برابر استعمار مینگریستند و بسیاری از مبارزانی که در برابر استعمار انگلیس ستیز میکردند مسلمان بودند. تن در دادن جمعیت بزرگ مسلمانان هند به حاکمیت انگلیسیان تنها در شرایطی ممکن میشد که دولتریتانیاب برای نابود کردنِ خالفت عثمانی گامی بر دارد.
در جریان جنگ جهانی اول انگلستان عثمانی را شکست داد و خالفت را برانداخت و سرزمینهای امپراتوریاش را در قالب کشورهای پرشماری تجزیه کرد. به این ترتیب توفانی از مخالفت با انگلستان در میان مسلمانان هند برخاست، که جنبش خالفت نام گرفت و بعد از مدتی برجستهترین سخنگویشگاندیِ هندو شد! ارتباط گاندی با زرتشتیان و نوع همپیمانیهایش با این گروه نیز سزاوار توجه بیشتری است و به زودی بیشتر بدان خواهم پرداخت. خالصه این که زندگینامهی گاندی معموال فارغ از بافت تاریخی و زمینهی اجتماعی پیرامونیاش روایت میشود و بر سویههایی تاکید میکند که سنتگرایی، کیش هندو، دلبستگی به هند و عناصری از این دست را برجسته میسازند و از طرح پرسش دربارهی سویههایی به همین اندازه مهم پیشگیری مینمایند.
گاندی را همهی ما دوست داریم. تا حدودی به خاطر مخالفت پنهان و به حقی که ایرانیان با استعمار انگلیس دارند، و نقشی که گاندی در مبارزه با ایشان ایفا کرد، و تا حدی برای این که آرامش و صلحجو بودناش را و حتا شکل ظاهریاش را میپسندیم. گاندی در نگاه اول به یکی از قدیسان جهان باستان شباهت دارد که با همان لباس از صفحههای قدیمی تاریخ بیرون پریده باشد. در قرن بیستم، گاندی رهبر یکی از بزرگترین ملتهای دنیا برای دستیابی به استقالل بود، و اغراق نیست اگر بگوییم کشورِ مدرن هند تا حدود زیادی آفریدهی اوست.
اما من بیش از آن که پیروزمندیاش دربرابر استعمار پیر انگلیس، یا ظاهرِ قدیسمآبانهاش را در نظر داشته باشم، شیوهی برخوردش با سیاست را و درایتی که برای پرهیز از خونریزی داشت را بزرگ میدارم. با این وجود، دربارهی گاندی هم مانند هرکس دیگری، بر این باورم که باید مبانی نظری و پیامدهای عملی آرای وی نقد شوند، تا ستایشی و پذیرشی که هست از صافی عقل و خرد بگذرد و با افزودههایی ناخودآگاه و افسانهآمیز آغشته نشده باشد.
آنچه که از ابتدای کار در سلوک گاندی به نظرم بحثبرانگیز میرسید، تاکید افراطی او بر عدم خشونت است. چنین تاکیدی در سالهای اخیر در میان فعاالن مدنی ایران نیز باب شده بود و در شرایطی که یکی از طرفهای درگیر در کشمکشی سیاسی به خشونتهای بیسابقهای دست مییازید، راهبرد عدم خشونت داروی درد مردم پنداشته میشد. بنا به تجربهی تاریخی کشورهایی مانند شوروی و چین، این نکته محل پرسش است که کارآیی
و کامیابیِ این راهبرد در موقعیتهایی که نظام سیاسی خشن و سرکوبگری حاکم باشد، چقدر است. این پرسش را میتوان به گذشته هم تعمیم داد و مثال پرسید راهبرد عدم خشونت در جریان حملهی مغول به ایران چقدر کاربرد میداشته است؟ پرسش دیگری که باید دربارهی رویکرد گاندی به مفهوم خشونت طرح شود، زیربنای فلسفی و بستر اخالقیایست که بر مبنای آن قاعدهی عدم خشونت استنتاج شده و قوام یافته است. این نوشتار رسالهی کوتاهی است که گاندی را با نگاهی نقادانه مینگرد، و سودمندیِ راهبردهای ابداع شده توسط وی را در زمانهی ما و برای ما، مورد پرسش قرار میدهد.
برای برخورد درست و عقالنی با شخصیتی مانند گاندی، و برای ارج شناختنِ خردمندانهی دستاوردهای سیاسی و نظریاش، باید دربارهاش دو پرسش را به طور شفاف و دقیق مورد وارسی قرار داد. نخست، پرسشی جامعهشناختی و عملیاتی، دربارهی کارآیی، روایی، و محاسبهی سود/ زیانِ راهبرد عدم خشونت. دوم پرسشی فلسفی و نظری دربارهی مبانی، دالیل، صورتبندی، و مسیر تحول ایدهی عدم خشونت. به این ترتیب با دو مسئله روبرو هستیم: یکی تبارشناسی تاریخی- جامعهشناختی عدم خشونت است که به سیر تحول و بافت و زمینهی تکامل شخصیت سیاسی گاندی مربوط میشود، و دومی نقد راهبردی این ایده که باید در چارچوبی فلسفی و اخالقی انجام پذیرد. این دو پرسش را در این نوشتار تنها با تاکید بر گاندی و جنبش استقالل هند پیگیری خواهم کرد. چون به این ترتیب بحث ما در چارچوبی مشخص و تعریف شده پیش میرود. البته میتوان به فهرست فعاالنِ پیرو عدم خشونت نام مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندال و واسالو هاول و انگ سان سوچی را هم افزود، که به همین اندازه از سویی قابلاحترام و ستودنی و از سوی دیگر موضوع پرسش هستند. یا میتوان به گذشته
نگریست و دریافت که بسیاری از شعارهای جنبش مدرن عدم خشونت را مهاویره و مانی هم در بافتی دینی مطرح میکردهاند. اما گاندی در این میان هم موقعیت یک پیشتاز و بنیانگذار مدرن را دارد و هم دستاوردهایش از نظر ابعاد کالنتر از بقیه مینماید.
هردوی این پرسشها میتوانند در دو سطح خرد و کالن مطرح شوند. یعنی از ترکیب دو رده از بررسیها )محتوایی در برابر راهبردی( با دو مقیاسِ مشاهدهای )خودِ گاندی و زمینهی پیرامونش( میشود گاندی و گاندیگرایی را در کلیت خود شناخت و نقد کرد. بعد از طرح و پاسخگویی به این پرسشها، میتوان به برداشتی روشن دربارهی گاندی دست یافت و بر این مبنا اندیشه و روش وی را به نقد کشید.
بنخست، پرسش از محتوا: پیام گاندی دقیقا چه بود؟ شالودهی سیاست و راهبردهای اخالقیاش بر چه اصولی استوار شده بود؟ کلیدواژهها و مفاهیمی که با آنها خودش را و راهش را توصیف میکرد، چه بود؟ آیا این عناصر مفهومی و راهبردهای اجرایی با هم جمعپذیر هستند و یک کلِ منسجم و یکپارچه را بر میسازند؟
دوم، پرسش از راهبرد: این راهبردها را خودش تا چه حدی و چگونه به کار میبست و این قواعد را تا چه پایه و چطور رعایت میکرد؟ سلوک اخالقی شخصی او، و روندهای اجرایی نهادهای وابسته به وی چگونه بوده است؟
سوم، پرسش از زمینهی نظری: گاندی مفاهیم مورد نظرش را از چه آبشخورهای فکریای دریافت کرده بود؟ کدام متون، مکتبها، فلسفهها، مذاهب و بسترهای فرهنگیای برایش الهامبخش بودهاند؟ از هریک از این منابع چه مفهومی را برداشت کرد؟
چهارم، پرسش از بستر اجتماعی: از نظر عملیاتی در چه بستری از رخدادهای تاریخی فعالیت میکرد؟ کردارهایش در چه زمینهی اجتماعیای فهم میشد و با کدام نهادها و کدام گروه از مردم در تماس بود؟ ایشان راهبردها و آرای او را چگونه میفهمیدند و چه موضعی دربارهاش داشتهاند؟ اندرکنش گاندی و سیاستمداران و فعاالن اجتماعی دیگر چگونه بوده است؟
اگر از دیدگاه سیستمی به موضوع بنگریم، میبینیم که پرسشهای اول و سوم به سطح فرهنگ، پرسش دوم به سطح روانی و پرسش چهارم به سطح اجتماعی مربوط میشوند. تنها پس از پاسخگویی به این پرسشهاست که میتوان دربارهی میراث سیاسی و فکری گاندی داوری کرد و نقاط قوت و ضعف آن را برشمرد.
8
زندگینامهی گاندی
وقتی به زندگینامهی گاندی مینگریم، تصویری کمابیش یکدست و کالسیک را میبینیم که بارها و بارها در متون و فیلمها و گفتارها تکرار شده و انگارهای هنجارین و تا حدودی تبلیغاتی را از وی پدید آورده است. انگاره هنجارین این گونه است که گاندی در پاییز سال 9۶۸.1م در شهر پوربندر در نزدیکی بمبئی در خاندانی
هندو زاده شد. او در اصل موهَندَس کَرَمچَمد گاندی نام داشت، هرچند بعدتر وقتی رابیندرانات تاگور او را مهاتما )روحِ بزرگ( نامید، بیشتر با این لقب مشهور شد. پدرش کرمچند یکی از کارگزاران عالیرتبهی بومی در دستگاه حکومتی انگلیسیها در بمبئی بود و به اصطالح عنوان «دیوان» داشت. مادرش پوتیبای، چهارمین همسر پدرش بود. هر سه زن پیشین او هنگام زایمان درگذشته بودند. پوتبای از یک خاندان وَیشناوَه برخاسته بود، و این بدان معنا بود که نیاکانش از طرف مادری پرستندگان پرشورِ ویشنو محسوب میشدند.
گاندی در زمانی که تنها سیزده سال داشت به شکلی سنتی با مَکانجی کاستوربا که یک سال از خودش بزرگتر بود ازدواج کرد. در سال ۵۸۸.1م، وقتی گاندی تازه شانزده ساله شده بود، همسرش کودکی زاد که چند
9
روز بعد درگذشت. اما طی سالهای بعد، این زن برای گاندی چهار فرزند زایید که عبارت بودند از هاریلعل )۸۸۸)1، مانیلعل 92(۸)1، رامداس )۷9۸)1ودِوْداس )۰۰.)19 کمابیش همزمان با زاده شدنِ هاریلعل، گاندی برای تحصیل به انگلستان رفت و در دانشگاه کالج لندن حقوق خواند. سه سال بعد به هند بازگشت تا به عنوان وکیل و حقوقدان غلیش بیابد، اما در این کار ناکام ماند. تفسیرِ مورخان بعدی آن است که دفاع از متهمان در ازای دریافت پول را با اصول اخالقیاش در تضاد مییافته، اما شواهدی هم هست که در این زمان به خاطر کمرویی افراطیاش از سخن گفتن در دادگاه ناتوان بوده است.
در 93۸.1م دادا عبداهلل که بازرگان ثروتمندی از کوچندگان به آفریقای جنوبی بود، گاندی را به عنوان کارمند استخدام کرد و او را به این سرزمین فرستاد، که در آن زمان یکی از مستعمرههای انگلستان بود. گاندی در آفریقای جنوبی با آپارتاید برخورد کرد و نژادپرستی غربیان را لمس کرد و یکسره دگرگون شد. بعد از آن به یک فعال اجتماعی پرشور بدل شد و به سازماندهی جنبش مدنی هندیانِ آفریقای جنوبی پرداخت تا بتواند با نابرابریهای نهادینه شده در نظام استعماری انگلیس مقابله کند. گاندی تا ۴9۸.1م با یارانش کنگرهی هندیان ناتال را تاسیس کرد و بیش از دو دهه در آفریقای جنوبی ماند و زندگی خود را وقف آموزش و سازماندهی فعاالن سیاسیِ مخالف خشونت کرد.
10
گاندی در ۵.191م به هند بازگشت و به کنگرهی ملی هند پیوست. او تقریبا مرید و پیروی رهبر میانهروهای این حزب شد، که دادابهایی نائوروجی نام داشت و مرید دیگر این مرد، گوپال کریشنا گوکال، بعدتر جانشین وی شد و از دوستان نزدیک گاندی هم بود. گاندی با مسلمانان هندی ارتباطی نزدیک پیدا کرد و در سال ۰192 گاندی با پشتیبانی مسلمانان به ریاست کنگره ملی هند دست یافت و تمام نیروی خود را در راه استقالل هند وقف کرد.
کنگره در 29 دسامبر 1929 اعالمیهی استقالل هند را تهیه و آن را در الهور اعالم کرد. یک سال بعد انگلیسیها گاندی را به عنوان رهبر هندیان به رسمیت شناختند و او را به میزگردی در لندن دعوت کردند. گاندی در ۴193 از حزب کنگره استعفا داد تا محبوبیتش محدود به اعضای این حزب نباشد، و با این وجود دستگاه حزبی کنگره یکسره زیر نفوذ او باقی ماند. گاندی در این مدت بارها و بارها زندانی شد، اما انگلیسیها روی هم رفته با خشونت با او رفتار نمیکردند.
تالشهای گاندی در نهایت در تابستان ۷۴.19م به نتیجه رسید و این زمانی بود که انگلستان قانونی گذراند و استقالل هند را به رسمیت شناخت. این رخداد اما به کشمکش هندوها و مسلمانان منتهی شد و در نهایت جدا شدن پاکستان به دست محمدعلی جناح و کشته شدنِ گاندی به دست یک هندوی افراطی را رقم زد. گاندی در
11
این تصویر آشنا که بارها و بارها در رسانههای گوناگون تکرار شده است، بیشک بسیاری از گرهگاههای مهم زندگی گاندی را در خود جای میدهد. با این وجود به خاطر بدیهی شدناش از طرح پرسشهایی تاریخی جلوگیری میکند. مثال این نکته که گاندی بخش عمدهی فعالیت سیاسیاش را در آفریقای جنوبی، و نه هند به انجام رسانده و اصوال در آنجا به عنوان شخصیتی سیاسی پرورده و پخته شده، معموال نادیده انگاشته میشود. همچنین پیوندهای مهم او با اروپاییان و تاثیری که از تمدن مدرن پذیرفته معموال در زندگینامههایش زیاد مورد تاکید نیست. نکتهی پرسش برانگیز دیگری که دربارهاش اهمیت دارد، و با تبلیغ تصویرش در مقام یک رهبری معنوی هندو تعارض دارد، ارتباطش با پیروان ادیان دیگر است. چرا که کنگرهی ملی هند را در اصل زرتشتیها با همکاری مسلمانان تاسیس کرده بودند و گاندی در این میان هندوی غیرعادیای محسوب میشده که با این گروهها متحد شده بود.
یک جنبه از این اتحاد آن است که گاندی به جنبش خالفت پیوست که بعد از انقراض دولت عثمانی برای احیای این قدرت در گوشه و کنار دنیای اسالم سر بر کشیده بود. در هند، این جنبش اهمیت زیادی داشت.
12
چون مسلمانان هند به نیروی خالفت همچون مرکزی بیرونی و سازمان دهنده برای مقاومت در برابر استعمار مینگریستند و بسیاری از مبارزانی که در برابر استعمار انگلیس ستیز میکردند مسلمان بودند. تن در دادن جمعیت بزرگ مسلمانان هند به حاکمیت انگلیسیان تنها در شرایطی ممکن میشد که دولتریتانیاب برای نابود کردنِ خالفت عثمانی گامی بر دارد.
در جریان جنگ جهانی اول انگلستان عثمانی را شکست داد و خالفت را برانداخت و سرزمینهای امپراتوریاش را در قالب کشورهای پرشماری تجزیه کرد. به این ترتیب توفانی از مخالفت با انگلستان در میان مسلمانان هند برخاست، که جنبش خالفت نام گرفت و بعد از مدتی برجستهترین سخنگویشگاندیِ هندو شد! ارتباط گاندی با زرتشتیان و نوع همپیمانیهایش با این گروه نیز سزاوار توجه بیشتری است و به زودی بیشتر بدان خواهم پرداخت. خالصه این که زندگینامهی گاندی معموال فارغ از بافت تاریخی و زمینهی اجتماعی پیرامونیاش روایت میشود و بر سویههایی تاکید میکند که سنتگرایی، کیش هندو، دلبستگی به هند و عناصری از این دست را برجسته میسازند و از طرح پرسش دربارهی سویههایی به همین اندازه مهم پیشگیری مینمایند.
saving score / loading statistics ...